بنیان توسعه پایدار در ایجاد دولت قوی و جامعه قوی است. جامعه بدون قدرت و بدون افراد خودساخته، در نهایت دولتی ناکارآمد و ستمگر خواهد داشت. در ادبیات عرفانی ستم والی، ملک را بر باد می دهد و در نهایت ورطه عمیق تری برای ستمگر آماده می کند. از این روی توسعه پایدار زمانی ممکن است که رهایی از زنجیرهای درون ممکن شده و افراد خود ساخته جامعه و دولت سالم را رقم بزنند.
گروه اندیشه: از نظر جوئل میگدال، با توجه به امکانات گسترده جامعه و آن چه که در کتاب «دولت در جامعه» می گوید، دولت در چارچوب جامعه عمل می کند. از این منظر هرچه شهروندان از نظر منش و انسجام نهادی، از قدرت بیشتری برخوردار باشند، امکان فراروی از نگاه تک بعدی به امر توسعه و عدم تقلیل آن به دولت بیشتر فراهم می شود. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین اگر بر اساس عدالت از منظر راولز که آن را در سه حوزه محلی، منطقه ای و جهانی دنبال می کند بیندیشیم، و مبنا را دیدگاه میگدال قرار بدهیم، آن گاه این سوال مطرح می شود که رسیدن به توسعه پایدار و عدالت نیازمند مقدماتی است که از میان ادبیات عامیانه، و فلسفه های منشعب از آن در هر کشوری استخراج می شود. از این منظر درست است که اصول توسعه پایدار است، اما الگوی توسعه، از میان جوامع محلی برمی خیزد. با توجه به این امر حیاتی، بنابراین ضروری است نوع شکل گیری «من» و تسری آن به حوزه اجتماعی که ابعاد مناسبات اقتصادی، حقوقی، اجتماعی و سیاسی را دربر می گیرد، آشکار شود. این امر می طلبد تا محققان و اندیشمندان تلاش خستگی ناپذیری را در حوزه ادبیات، عرفان و دین به عمل بیاورند. مقاله حاضر با استناد به اندیشه شاعران این سرزمین کوششی است تا هدف ایجاد جامعه قوی و دولت قوی مبتنی بر عدالت، و ارتباط آن را با آزادی انسان از تعلقات درونی، به تبیین بنشیند.
دکتر مریم راد
جامعه و عدالت اجتماعی
جامعه، متشکل از مردمی است که دارای تاریخ، فرهنگ، ساختار، مجموعه ای از نهادهای اجتماعی و معمولاً زبان و هویتی مشترک هستند؛ اطلاق می شود . در جامعه بزرگترین شمار افراد انسانی برای تامین نیازهای خود در کنش متقابل اند و همگی در فضاهای مشترک فرهنگی به سر می برند.ام مهمترین چسب فرهنگی آنان وجود میزانی از عدل و عدالت اجتماعی است که بقای جامعه و عدم گسیختگی آن را تضمین می کند. بنابراین عدل و عدالت نقطه عزیمت بقا و توسعه جامعه است. زیر در آن امکان شکل گیری سرمایه اجتماعی از جمله اعتماد متقابل، سپس همکاری و شراکت وجود دارد.
عدل مطابق با آنچه در نهج البلاغه آمده عبارت است:از میانة افراط و تفریط و حدّ وسط افعال و اقوال و چنانکه معروف است “خیرالامور اوسطها “(و گفته شده:عدل به معنای «مساوات» و قراردادن امور (کارها) در جایگاه خودشان است و علی (ع) در این رابطه میفرماید: «العَدلُ یَضَعُ الأمُورَ تواضِعَها… العَدلُ سائیسُ عامُّ… .عدل امور را در جای خود میگذارد… و عدل صلاحاندیشی برای همگان است. بدین ترتیب هدف عدالت اجتماعی، مشخص کردن ترتیب نهاد هایی است که به هر شخص اجازه میدهد تا به طور کامل به سلامت اجتماعی کمک نماید.
عدالت ، هویت جامعه حق مدار در اندیشه فردوسی
عدالت، زیباترین واژه در قاموس جهان آفرینش و از برترین مواهب الهی است که مخلوقات به انضمام خلقت خویش از آن بهره مند می شوند. گرایش به عدالت به عنوان یکی از اصول دین اسلام، حافظ هویت جامعه حق مدار میباشد. از این رو همه طبقات اجتماع، در طول حیات شان در جستجوی آرمان عدل و داد برای دستیابی به حقوق خود هستند.
شایداغراق نباشد بگوییم محور عرفان و ادبیات اجتماعی ایران زمین نیز حول عدل و داد شکل یافته است. از این رو بدون آن باید گفت همواره ایرانیان حول جنبش هایی برای تامین عدالت حرکت کرده اند. عدل و داد از مسائل عمدهی شاهنامهی فردوسی بوده، و در چشم انداز اخلاقی شاعر، مقام والا دارد. فردوسی عدل را نه چون مفهوم تجریدی فلسفی، بلکه آرمان و آرزوی واقعی مردم میداند که برای رسیدن به آن میل و کوشش میکنند، طوری که ادبیات شناس ایرانی حسین رزمجو مینویسد: «در جهان بینی فردوسی “داد” به منزلهی زیربنای سعادت و بهروزی اجتماعات بشری و مهمترین وسیلهی دفاعی فرزند آدم از هر پلیدی و تباهی معرفی شده است.
فردوسی قبل از همه عدل را از پدیدههای الهی دانسته خاصیت پروردگار قلمداد میکند و مقدس و دست نارس بودن آن را تأکید میسازد.
ز گیتی ستایش مر او را کنید شب آید نیایش مر او را کنید که آن را که خواهد کند شوربخت یکی بیهنر را نشاند به تخت از این کوشش و پرسشت وای نیست که با داد او بنده را پای نیست
عدالت در اندیشه صائب تبریزی
گستره فرهنگ و هنر برای طرح اندیشه های فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی ، اقتصادی، قضایی و …، بستری مناسب برای پرداختن به مضامینی چون عدالت است. از این رو از مهم ترین وظایف آثار ادبی، نگرش اصولی به مضامین زیر ساختی چون عدالتخواهی و ظلم ستیزی است. صائب تبریزی که فرمانروای بلامنازع سبک هندی است، شاعری متدّین، متعهد و نیک اندیش است که می کوشد با پیام های سازنده و بنیادی جامعه را از سیطره جور و ستم به پناهگاه امن عدالت بکشاند و منطق کلامش از بن مایه های تفکر علوی در زمینه عدل، سرچشمه می گیرد. تفکر علوی که نیک اندیشانه حاکم را می هراساند از این که به دست خود مردم را با روش های ستمگرانه به لشکر بیگانه تبدیل سازد.
صائب تبریزی
به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت را
یا در غزل دیگری از صائب تبریزی می خوانیم
عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید میسر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را
یا در غزل دیگری آورده
از دو سر عدل ترازوی گران تمکینی ست که نرنجاند و نرنجید ز رنجانیدن
مفهوم عدل به معنی مساوات در جزا دادن است به این معنا که پاداشِ کارِ نیک به اندازه آن و عمل ناپسند، مجازاتی همسان خود داشته باشد. این نوع عدل از مظاهر عقل و به معنی عدل مطلق در بالاترین درجه قرار دارد و راه سوق انسان به کمال است . ایجاد مساوات مطلق و برابری همگانی میان همه انسانها و آزادی وجدانی مطلق از همه ارزشها و تمامی اعتباراتی که این مساوات را مخدوش میکند، رسالت اسلام بود.
به قول فردوسی
ز یزدان و از ما بر آن کس درود که تارش خرد باشد و داد پود
عدالت و حکمرانان قوی
خداوند متعال هدف از بعثت انبیا را اقامه قسط و عدل توسط مردم بیان می کند. عدالت اجتماعی مسائلی نظیر رفاه اجتماعی، , از جمله از بین بردن نابرابری، فقر، نژاد پرستی، قوم گرایی، انواع فساد، آلونک نشینی و عدم اصالت زن و به طور اعم تامین حقوق اقلیت و افراد را در دستور کار خود دارد و نظام اخلاقی – ارزشی را در جامعه بر این اساس شکل می دهد . از این منظر همه حق دارند ولو برحق نباشند.
بنابراین عدالت به عنوان یک اصل برای حل و فصل دعاوی متضاد دارای کاربرد خاص برای فائق آمدن بر تعارضاتی است که لازمه آن تامین حقوق همگانی از طریق مشارکت همگان و همکاری اجتماعی است. از این منظر فردوسی عدالت را برای ایجاد حکومت قوی و پایدار و جامعه قوی و پایدار ضروری و الزام آور می داند.
با این همه در این باره ابتدا فردوسی به حکمران توجه دارد که از ابزار لازم برای اعمال قدرت از جمله قدرت قهریه برای ایجاد عدالت برخوردار است. حکمران می تواند با برقراری عدالت اجتماعی ، در جهت ایجاد جامعه قوی و توسعه یافته و رشید به دور از فقر گام بردارد.
ابوالقاسم فردوسی
از این رو در شاهنامه چه شاهان اساطیری و چه شاهان تاریخی، پیش از همه به عدل و دادگستری خود افتخار میکنند و در هر مورد به این خصلت پسندیدهشان اشاره می شود. از جمله اردشیر شاه افتخار میکند که دادگستری را پیش گرفته است:
که اندر جهان داد گنج من است جهان زنده از بخش و رنج من است جهان سر به سر در پناه من است پسندیدن داد راه من است
فردوسی عدالت را وسیلهی اساسی آبادی هر کشور دانسته همگان را به داد دعوت مینماید: اگر کشور آباد داری به داد بمانی تو آباد و از داد شاد
عدالت اجتماعی در یک شهر باید مطابق با نیاز جمعیت شهری باشد . تخصیص منابع در رفع مشکلات خاص ناشی از محیط اجتماعی به طریقی باید باشد که دور نمای زندگی در محروم ترین مناطق تا حد امکان بهتر شود .
داد و عدل در «شاهنامه» معنی مشخص و واقعی دارد و در موارد گوناگون، مفهوم معینی را بیان مینماید. از جمله شاعر در حال گرسنگی مردم در انبارها نگاه داشتن گندم را نشانهی بیعدالتی میداند و از شاه تقسیم کردن گندمها را که از روی عدل است (عدالت توزیعی) ، درخواست میکند:
چو شد گرسنه نان بود پادزهر به سیری نخواهد ز تریاک بهر اگر دادگر باشی ای شهریار در انبار گندم نیاید به کار شکم گرسنه چند مردم بمرد که انبار آسوده جانش ببرد
یااستاد سخن سعدی در بوستان درباب اول در خصوص عدل حکمران می فرماید
خبرداری از خسروان عجم که کردند بر زیردستان ستم؟
نه آن شوکت و پادشایی بماند نه آن ظلم بر روستایی بماند
سعدی در باب هشتم در خصوص آداب صحبت؛ پادشاه را به اعتدال در درشتی و نرمی با رعیّت فرا می خواند و می نویسد:
«خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد.» «نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند…پادشاه باید تا به حدّی خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند…»
عدالت و جامعه قوی
چنانچه از مباحث مربوط به عدالت در تاریخ اندیشه سیاسی بر میآید، مهم ترین مسئله در بحث عدالت نوعی سلوک مساوی با افراد است . تعریفی را که قدما، در فرهنگ ایرانی- اسلامی از عدالت به دست داده اند،گویاست؛ «عدالت»، نهادن هر چیز است در جای خود و لاجرم «ظلم» ، نهادن چیزهاست نه در جای خود . وقتی آزادی کسی سلب می شود، وقتی مال مردم ربوده می آید، وقتی کسی را که شایسته ی مقامی نیست در آن مقام قرار می گیرد، وقتی بیشتر از آنکه باید، یا کمتر از آنکه باید به کسی امکانات داده می شود، جمله، نهادن چیزهاست، نه در جای خود ؛ و ظلم است و پایمال شدن عدالت . و اگر عکس آن تحقق یابد عدالت است.
حافظ در غزل خود با تاکید بر عدم هر گونه آزردن ؛ خواستار فرهنگ آرمانی ایرانی و جامعه قوی می شود . جامعه ای که همبستگی آن از طریق دوستی و محبت به دیگری حاصل می شود و این ایجاد نمی شود جز از طریق درون زیبا.
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آید نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آید
آزردن دل کسی با ناله و زاری، کم آزاری و مردم آزاری است و رستگاری جاوید در گرو پرهیز از هرگونه آزردن و آزاردادن است، دنیای آرمانی دنیایی است آکنده از عدل و داد و تهی از ظلم و بیداد که در آن هر کس به حق خود می رسد. لازمه ی کم آزاری «مهرورزی» است. اساس فرهنگ ایرانی و فلسفه ی ایرانی، که فلسفه ی اشراقی و عرفانی ، عشق و مهرورزی است؛ عشق، هم بنیاد هستی است، در این وضعیت نباید فراموش شود که اگر جامعه سرشار از چنین فرهنگی شود محصول آن یعنی حکمرانی به هر تقدیر نخواهد توانست آن را نادیده بگیرد و مجبور است برای بقا به آن به عنوان معرفت و هم به عنوان مادر فضایل در حکمرانی توسل جوید. پس اگر حکمران نیز قصی القب است از آن رو است که مردم در حق یکدیگر به صورت کنش متقابل تعدی و ظلم روا می دارند. حافظ در ادامه می گوید:
جمالِ بخت ز رویِ ظفر نقاب انداخت کمالِ عدل به فریادِ دادخواه رسید
سپهر، دور خوش اکنون کُنَد که ماه آمد جهان به کامِ دل اکنون رسد که شاه رسید
ز قاطعانِ طریق این زمان شوند ایمن قوافلِ دل و دانش که مَرد راه رسید
حافظ
«از نظر فلسفی، سعدی عدالت را با تقوا برابر می داند و آن را همسازی با نظام کلّ وجود تعبیر میکند.» در این صورت ،هر کسی در حوزه جامعه و اجتماعی با شناخت وظیفهء خاّص خویش،آن را به نحو احسن ایفا میکند. از این منظر سعدی بر این اعتقاد است که ستم حتّی بر یکی از افراد اجتماع، سبب بیقراری و آزار همه جامعه می شود. و آن را نشانه ای بسیار کارآمد برای جامعه ای رشد یافته و قدرتمند می داند. به عبارت دیگر جامعه ای که یارای انجام رویکرد خیر به اعضای خود نداشته باشد، به تمام معنا فقیر، فاسد، و استبداد پذیر خواهد بود. بنابر این از نظر سعدی جامعه ای قوی است که در آن نشانه آدمیت وجود داشته باشد و آن چیزی نیست جز غم آدمیان محروم و ستم کشیده داشتن.
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
ظلم؛ نقطه مقابل عدل است و همچون عدل بر دو نوع “ظلم صوری” و “ظلم معنوی” تقسیم می شود. 1. ظلم صوری؛ تضییع حقوق مردم است و موجب ایجاد ظلمت در جامعه می شود و برای ظالم، ظلمت قیامت را به همراه دارد که: “أَلظُلم ظلماتِ یَومِ القِیامَه.”2. ظلم معنوی؛ خودپرستی و دگرپرستی است که: “إِنَّ الشِّرک لَظُلمٌ عَظیمً.” حضرت مولانا می سراید:
ای که تو از جاه ظلمــی می کنی از برای خویش چاهـی می کنــی
گرد خود چون کرم پیلــه بر متن بهر خود چه می کنی، اندازه کن
رعایت اندازه و به زبان عربی تقوا، پرهیز از تعدی به حقوق دیگران و … حکایت از جامعه تاکید اندیشه ورزان و عرفای مسلمان در حوزه جامعه سازی دارد. نظریه وجودی کی یرکگور، که در هستی، و واقعه روزمره خود را ببیند در فرهنگ و هنر اسلامی به نظریه “مکافات” شهرت دارد و نگارش رمان جهانی و ماندگار “جنایت و مکافات ” داستایوفسکی نیز بر اساس آن است. این که هر عملی ابتدا به ساکن به سوی فرد بر می گردد، بزرگترین فرهنگ ساختن زیست فردی و آزادی فرد، از زنجیرهای درون است که در جامعه سازی نقش حیاتی دارد. مولانا در این باب سروده است:
این جهان کـوه است و فعـل ما نـــدا ســـوی مـا آیـــد نــــداها را صــــدا
چون که بد کردی بترس ایمن مباش زان که تخـم است و برویاند خـداش
کی کجی کردی و کی کردی تو شر کــه نــدیــدی لایـقش در پــــی اثــر
کــی فـرستــادی دمــی بــر آسمــان نیکیــــی کـــز پـــی نیـامد مثـــل آن
گــر مراقب باشـــی و بیـــدار خـود بینـــی هر دم پاســـخ کـــردار خـود
مولانا
بنیان توسعه پایدار
در جمع بندی باید اضافه کنم که بنیان توسعه پایدار در ایجاد دولت قوی و جامعه قوی با جهت گیری به سوی عدالت اجتماعی است. در نهایت توسعه پایدار ناممکن است مگر افراد و درون آنان که مورد خطاب عرفان و دین است، مورد پالایش قرار گرفته و در نسبت به مسایل اجتماعی، رهایی از زنجیرهای درون ممکن شود. در این شرایط در نظریه برابری، افراد هنگامی که در نسبت درون دادها و پیامدهایش در مقایسه با برون دادها توازن و تعادل ایجاد شود، احساس رضایت از زندگی می کنند. در غیر این صورت با احساس نامطلوب و نا مطبوع نا رضایتی، برانگیختگی حاصل می شود. که قدرت انگیزشی آن به طور مستقیم با اندازه و میزان عدم تساوی و نابرابری کم و یا زیاد می شود. به طور خلاصه، تئوری برابری و نابرابری بر عکس العملها نسبت به پیامدهای نامنصفانه ساختارهای حکمرانی و جامعه ای متمرکز میشود. راهکار ایجاد توازن و تعادل میان دولت قوی و جامعه قوی به قصد توسعه پایدار، نیازمند یک مقدمه بسیار مهم است که از طریق رهایی از رهبانیت منفی و کسب عرفان مثبت یعنی آزادی از تعلقات درونی، ممکن می شود. آدمی تا خود را دوست نداشته نباشد و به موقعیت ملاقات محترمانه با خویشتن اصیل خویش نایل نشود، و این ملاقات را در زندگی روزمره سیاسی و اجتماعی حاصل نکند(به قول آمارتیاسن توسعه به مثابه آزادی) توسعه پایدار نیز محال می نماید. و منبع غنی این گونه انسان سازی توسعه یافته در عرفان، و ادبیات دینی و ادبیات فارسی فراوان به چشم می خورد.
*نویسنده ، شاعر و دارای دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
بیشتر بخوانید:
گفت و گوی میان ادیان و اقوام راه حل توسعه ایران / نقش یک آیت الله در زندگی تکمیل همایون / پرویز ثابتی چرا او را به ساواک احضار کرد؟
دکتر داوری: علوم انسانی نباید بیتوجه به تاریخ باشد
مطالعات جدید برای ایجاد توازن میان مناطق غنی و فقیر درون استان ها / شاخص های توسعه درون استانها نامتعادل توزیع شده اند
چرا در شرایط جنگی گشت ارشاد بازگشت؟
216216